در حـوالی احــوالات مـن

در حـوالی احــوالات مـن

یادداشت های se+7+en
در حـوالی احــوالات مـن

در حـوالی احــوالات مـن

یادداشت های se+7+en

1


دفترهای سیمی فانتزی زیبایی میان قفسه جا خوش کرده اند ، همه زبیا هستند و من از همه شان خوشم می آید !

قفسه ی کناری زرق و برق دفترهایش کمتر است . میروم و یکی از دفترهارا برمیدارم، ساده ی ساده است .


بهتر است همین را انتخاب کنم ، من نیم سال بعد پرونده ی دبیرستان را نیز می بندم و در این آخرین سالی که قرار است بچه محصل نامیده شوم کمی مثل آنچه که باید باشم یعنی یک خانم بالغ ِ عاقل ِ باوقار رفتار کنم و رفتارهای بزرگانه ی دبیرستانی داشته باشم .


دفتر قطوری است ، یک ، دو ، سه ، چهار . به گمانم چهارتا بس است .


سال های قبل اصولا دفترهایم چهل یا شصت برگ بود .

چند سالی هست که این اقلام ِ کم برگ از لیست خریدهای من - و خانواده ام - خط خورده است .


قفسه ی کناری 

 آن دفترها را که میبینم دلم برای خاطراتم ، مویه و زاری میکند .

 آن دفترها یعنی ده یازده سالی گذشت و من از آن دانش آموز شاگرد اول ِ اتو کشیده ی دبستانی به دانش آموز گاها مرتب و درس نخوان ِ دبیرستانی رسیده ام .

 آن دفترها دیگر به کار من نمی آید و فقط خاطراتم را زنده میکند .

 همان دفترها که خیلی زودتر از دفترهای کم برگ از لیست خرید خط خورد .

 آن دفتر نقاشی ها  .  


این آخرین مهرماهی است که من به مدرسه میروم و جایی آخر صف کلاسم پیدا میکنم و به کلاس میروم و زنگ ها می خورد و  

مهری پیش روست ! مثل اولین مهری که از یادم نمی رود ، این آخرینش نیز خاطره ای ابدی خواهد بود .

و من مشتاقانه ولی بی حوصله در انتظار اول مهر هستم .

مشتاق برای تمام شدن

بی حوصله برای تمام شدن

حس ناگفتنیه عجیبیست ! به سبک دبیر ریاضی : (ت.ن)



se+7+en